اشپزی

اشپزی های به روز خارج و ایران

اشپزی

اشپزی های به روز خارج و ایران

داستان کوریا ، کلاغ زیبا

دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۴۲ ب.ظ

 

داستان کوریا ، کلاغ زیبا

 

داستان کودکانه 2020 : روزی روزگاری در یک جنگل زیبا و سرسبز که همه جور حیوون و پرنده ای توی اون در کنار هم زندگی میکردن، یه کلاغی به اسم کوریا هم زندگی میکرد که خیلی آرزو داشت زیبا و قشنگ باشه.کوریا خیلی به طاووس و طوطی حسودی میکرد و همش دلش میخواست که مثل اونا پرهای رنگارنگ و قشنگ داشته باشه.کوریا دم رنگی طاووس رو خیلی دوست داشت ، هر بار که اونو میدید نمیتونست چشم ازش برداره.
یک روز که کوریا داشت دنبال غذا میگشت متوجه بوی شیرین و خوبی شد که تو هوا پیچیده بود، اون دنبال بوی خوشمزه پرواز کرد و رفت تا به یه مهمونی بزرگ رسید. یه عده از مردم مشغول خوردن انواع غذاها وخوراکی ها و خورش های خوشمزه بودن بعضی دیگه شون هم داشتن رقص و شادمانی میکردن، کوریا که داشت از رو شاخه درخت جشن رو نگاه میکرد چشمش به دوتا دختر افتاد، یکیشون یه دستبند خیلی قشنگ دستش بود و اون یکی هم یک جفت گوشواره براق و زیبا رو به گوشش کرده بود، کوریا با خودش گفت :” وای گوشواره هاشو ببین! اون گوشواره ها کاری میکنن که این دختر زیباتر از همیشه بشه” هر دفعه که دخترک میرقصید گوشواره هاش تکون میخوردن و صدای جیرینگ جیرینگش به گوش کوریا میرسید.کوریا اون گوشواره هارو میخواست و دوست داشت که یکی از اونارو داشته باشه.اون آرزو کرد که ایکاش گوشواره ها از گوش دخترک بیفتن و اون بتونه اونارو از روی زمین برداره و بره.کوریا همینطور منتظر روی شاخه درخت نشسته بود، تمام چیزی که اون میخواست این بود که از طاووس و طوطی زیباتر و قشنگ تر بشه و تمام چیزی که احتیاج داشت اون گوشواره ها بودن.همینطور که کوریا داشت به گوشواره ها نگاه میکرد وتو فکر برداشتن اونا بود بعضی از آدما متوجه اون شدن و سعی کردن کوریا رو فراری بدن و از اونجا دورش کنن، چون اونا فکر میکردن کوریا به خاطر غذاهای اونا اونجاست و میخواد غذاهاشون رو برداره.کوریا که ترسیده بود سریع از اونجا فرار کرد ، اون خیلی ناراحت و غمگین شده بود بچه ها.اما اون دست از تلاش کردنش برنداشتو هر جور که شده بود میخواست گوشواره هایی مثل گوشواره های دخترک داشته باشه.
صبح که شد کوریا به بازار رفت اون وارد یه مغازه طلا فروشی شد و از فروشنده پرسید:” این گوشواره های براقتون قیمتش چنده؟” فروشنده گفت :” تو چه جوری میخوای پولش رو به من بدی؟ تو یه کلاغ هستی” بعد کوریا رو از مغازش دور کرد.
کوریا به یه راه حل دیگه ای فکر کرد.” من پیش طلاساز میرم، اون میتونه به من کمک کنه تا زیباتر و قشنگ تر بشم”
بعد به پیش طلاساز رفت و بهش گفت:”آقای طلاساز ، من یه پیشنهاد برای کار شما دارم ، من میرم بیرون و هر چیزی که از نقره و مس ساخته شده باشه جمع میکنمو برای شما میارم.اونوقت شما یه عالمه نقره و مس دارین که میتونین از اونا براس ساختن جواهرات استفاده کنین،به جاش ، شما فقط یه جفت گوشواره به من بدین. حالا نظرتون چیه؟ این کار خوبیه؟”
آقای جواهر فروش پیشنهاد کوریا رو قبول کرد.
از فردای اون روز کوریا شروع کرد سخت کار کردن و از هر جایی که به فکرش میرسید تیکه ها و ظرفهای نقره و مسی ای که استفاده نمیشدن رو جمع کرد. حالا اون حسابی خسته و گرسنه شده بود.
کوریا از قوطی کنسروی که جمع کرده بود یه مقداری گوشت و غذا خورد و یه عالمه انرژِی گرفت. و گرسنگی و خستگیش برطرف شد.اون بعد از خوردن غذا به طرف مغازه طلاساز پرواز کرد تا چیزایی رو که جمع کرده بود به اون بده.اما وقتی رسید دید مغازه جواهرساز بسته ست و درش قفله.کوریا آهی کشید و پیش خودش گفت :” یعنی طلاساز رفته؟” اون خیلی ترسید.برای زمان زیادی به قفل خیره شد.امید و شادی اون برای زیباتر شدن از بین رفته بود.نزدیک بود که کوریا گریش بگیره.

طوطی که روی شاخه درختی در اون نزدیکی نشسته بود ، کوریا را دید و اومد پیشش و بهش گفت :” چی شده کوریا؟”

کوریا جواب داد:”من این فرصت رو داشتم که زیبا و قشنگ بشم. اما به جای اینکه سریع برگردم اینجا نشستم و غذا خوردم ، حالا دیگه خیلی دیر شده”
روز بعد کوریا صبح خیلی زود خودش رو به مغازه جواهرسازی رسوند.وقتی که کوریا وارد مغازه شد آقای طلاساز کیسه پر از مس و نقره رو از کوریا گرفت و بدون اینکه حرفی بزنه شروع کرد به کار کردن، آقای جواهر ساز خیلی زود یک جفت گوشواره زیبا از تیکه های مس و نقره ای که کوریا جمع کرده بود ساخت و اونارو به کوریا تحویل داد. کوریا از فکر اینکه به زودی خیلی زیبا و قشنگ میشه حسابی ذوق زده و خوشحال شد.

کوریا از جواهر ساز خواست تا کمکش کنه و گوشواره هارو گوشش کنه اما جواهر ساز بهش گفت که تو اول باید گوشاتو سوراخ کنی.
کوریا نمیدونست باید از کی سوال کنه. به خاطر همین تصمیم گرفت که برای کمک گرفتن پیش طاووس و طوطی بره.اون با خودش فکرکرد که پرنده های زیبا حتما میدونن که من کجا میتونم گوشامو سوراخ کنم.اما وقتی از طوطی و طاووس سوال کرد اونا گفتن” نه ما نمیدونیم که تو کجا میتونی گوشاتو سوراخ کنی، گوشای تو خیلی کوچیکن”
کوریا حرفای اونارو باور نکرد و با عصبانیت پرواز کرد تا بره و از بقیه کمک بگیره. اون با خودش گفت :” من باید گوشهامو سوراخ کنم، حتی اگر لازم باشه خودم به تنهایی این کار رو انجام میدم” بعد کوریا بالهاشو به همدیگه زدو به سمت دهکده پرواز کرد.

توی روستا اون به دنبال یکی از اون دوتا دختری گشت که اون روز تو مهمونی دیده بودشون.وقتی اونو پیدا کرد نگاهش کرد و با صدای بلند بهش گفت :” کرو کرو کرو”
دخترک که نفهمیده بود کوریا چی میگه اونو با دست از اونجا دور کرد و فراریش داد.کوریا هر جا که میرفت دنبالش میکردن و فراریش میدادن. اون دیگه حسابی خسته و گرسنه شده بود.
” بعداز ظهر شده، من باید دنبال غذا بگردم.اگر بخوام دنبال کسی بگردم که بهم کمک کنه اول باید قوی و پرانرژی باشم.من زیبا و قشنگ میشم. هیچکس نمیتونه جلومو بگیره” بعد اون پرواز کرد و پرواز کرد تا اینکه کم کم خورشید غروب کرد.وقتی که داشت خورشید غروب میکرد کوریا متوجه شد که نور خورشید داره به گوشواره ها میتابه و اونا رو روشن و درخشان کرده. بعد اون متوجه یه چیز دیگه ای شد.اون گفت :” پرهای سمت راستم دارن میدرخشن” بعد کوریا جهتش رو عوض کرد و به سمت دیگه ای پرواز کرد.” وای پرهای سمت چپم هم میدرخشن و برق میزنن” بعد ناگهان با خوشحالی فریاد زد :” من میتونم بدون گوشواره هام بدرخشم و برق بزنم” کوریا که هیچوقت از ظاهر خودش راضی نبود و فکر میکرد که زیبا نیست و پرهای قشنگی نداره اینطوری متوجه شد که پرهاش زیبا و قشنگ هستن و اون هم زیبایی مخصوص به خودش رو داره.
کوریا خندید و تصمیم گرفت که یه شام خوشمزه پیدا کنه.
بعد ناگهان صدایی به گوشش رسید که میگفت :” کوریا ، گوشواره هات خیلی قشنگن” بله اون صدای طاووس بود.
کوریا جواب داد:” خیلی ممنونم طاووس، اما به پرهای براقو درخشانم نگاه کن، به نظرت پرهام دوست داشتنی تر نیستن؟”

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۱۹
alireza hasanzade

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی